به نام خدا. نزدیک صبح بود که شفق روز، ظلمت شب را درهم می شکافت. بچه ها یکی یکی از خواب بیدار شدند از همان اول صبح درگیری و ورجه وورجه کردن بچه ها شروع شد.
یکی میگفت: می خواهم فیلم ببینم. دیگری میگفت: میخواهم آهنگ گوش دهم. سومی اعلام گشنگی میکرد .
خلاصه مادر تمام کارهای خود را رها کرده بود تا پاسخگوی حاجت بچه ها شده و بتواند آن ها را راضی کند. گاهی درگیری و تقابل بین بچه ها را مشاهده میکرد. مثلا بچه ای میخواست تلویزیون نگاه کند. دومی دوست داشت آهنگ گوش کند و برخی زیاده روی میکردند و بچه های دیگر را از مقصد و مقصودشان محروم میکردند. اختلافات همچنان ادامه داشت و نمیگذاشت مادر به کارهای شخصی خود بپردازد تا اینکه ظلمت شب با کشیدن پرده خود جلوی آفتاب، از راه فرا رسید. بچه ها خسته و کوفته افتادند خوابیدند. چون خواب بچه ها را از کار و فعالیت انداخت مادر احساس آرامش کرده بعد از خوابیدن بچه ها به کارهای شخصی خود مشغول شد بعضی از قسمتهای خانه که بههم ریخته بود مرتب کرد و توانست در این مدت که آنها خوابند خیلی از کارهای مانده را انجام دهد.
البته در بعضی از خانه ها مادر و بچه ها تحت نظارت پدر به قدری خوب تربیت شدهاند که بدون اذن و اجازه پدر کاری انجام نمیدهند حتی نگاه و خوراکشان نیز با رضایت پدر است. این بچه ها در عین حال که به مادر کمک میکنند حتی مزاحم کارهای شخصی مادر نیستند و مادر میتواند در فرصتهای مناسب که خود صلاح میبیند حتی در طول روز و بیداریِ بچه ها، آنها را در خانه بگذارد و با پدر به بیرون از خانه، دنبال کارها و تفریحات خاص خود بروند.
نتیجه گیری فلسفی: مراد از مادر، نفس است و مراد از پدر عقل و مقصود از بچه ها، قوای نفساند تا وقتی که قوا بیدارند و فعالیت میکنند نفس نمیتواند در عوالم بالا سیر کند اما وقتی قوا به خواب رفتند و نفس درگیر تربیت آنها نشد نفس در عالم خواب و تعطیل قوا به سیر خود ادامه داده به عالم مثال نیز سر می زند.
اگر کسی با استعانت عقل و ریاضات نفس مراقبت از قوا کند و قوای خود را تعدیل کند که در کار خود افراط نکنند میتواند در بیداری نیز به عوالم دیگر سر بزند.