سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در تو دو صفت است که خداوند آنها را دوست دارد: بردباری و تأنّی [رسول خدا صلی الله علیه و آله ـ به مردی فرمود ـ]
حکمتـــــــها و نکتــــــه هــا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» مراتب نفس انسانی

 

مراتب نفس انسانی

   علامه حسن زاده در درس صدودوم از کتاب معرفت نفس بعد از اشاره به فوق تجرد بودن نفس انسانی به مراتب نفس می پردازند ومی فرمایند: نفس انسانی را از این جهت که قابل است هم? صور را بپذیرد عقل هیولانی گویند که او ار تشبیه به هیولی اولی ماده کرده اند؛ یعنی همچنانکه هیولی قابل پذیرفتن صور طبیعی از بسائط و مرکبات مطلقاٌ می باشد وبا هر یک از آنها ترکیب اتحادی در وجود پیدا می کند نه انضمامی ، همچنین نفس انسانی قابل پذیرفتن صور علوم و معانی است مطلقا وبا هر یک آنها اتحاد وجودی پیدا می کند و از پذیرفتن هیچ صورت علمیه ابا ندارد. خلاصه وزان نفس با صوَر علمیه وِزانِ هیولی است با صور طبیعیّه، که آنچه در عالم کیانی است در عالم انسانی است.

    پس از عقل هیولانی عقل بالملکه است، که نفس در این مرحله به اوّلیات وبدیهیات آشنا  می شود واین علوم اولیه، که آن را معقولات اولی نیز گویند،آلت اکتساب نظریات، که معقولات ثانیه و علوم مکتسبه اند، می باشد که به واسطه و اعداد آنها اینها را کسب می کند و بدانها قدرت اکتساب و ملکه انتقال به نشأة معقولات ثانیه پیدا می کند که (ملکه) همان ملک وقدرت وسلطنت است.

    پس از عقل بالملکه عقل بالفعل است، وآن گاهی است که نفس ملکه واقتدار بر استحضار علوم نظری را تحصیل کرده است و به منّت و مُلکتِ حاصل در خویش هر وقت بخواهد توان نظریات را به دست آورد. در این حال، نفس را تعبیر به عقل بالفعل می کنند که از قوّت به فعل رسیده است.[1]

وچون خود معقولات ثانیه، که کمالات علمی و معارف نوری عقلی اند، در نزد گوهر نفس حضور یافته اند، حضور این معقولات را عقل مستفاد گویند، از این جهت که آن حقائق علمی از مُخرج نفوس از نقس به کمال که او را به زبان فلاسفه و حکما عقل فعّال و به زبان مذهبیون روح القدس و جبرییل می گویند و در بعد دانسته می شود که روح القدس شأنی از شئون عالم ماورای طبیعت است استفاده شده است؛ ولی هر یک از عقل هیولانی و عقل بالملکه و عقل بالفعل چنانکه گفته ایم قوه ای از قوای نفس است امّا عقل مستفاد قوه نیست بلکه نفسِ حضور معقولات ثانیة بالفعل در نزد نفس است.[2]  

  علامه بعد از ذکر مراتب نفس می فرماید: مقصود این بود که نفس ناطقه انسانی را مقام فوقِ تجرّد است و به قوای نظری نفس تا اندازه ای آشنا شده ایم و دانسته ایم که نفس از عقل هیولانی ارتقا می یابد عقل بالفعل میشود بلکه باعقل فعّال ارتباط بلکه اتصال بلکه اتحاد بلکه فوق اتحاد می یابد. این تعبیرات را عمق بسیار است و یکی پس از دیگری روشن می شود، و امید است روزی همه را در خود یا خودمان را در همه بیابیم . تا کنون صدو دو درس خوانده ایم و شاید هنوزیک قطره از دریای بیکران هستی نچشیده ایم، ویا در خور این بیت شبستری نگشته ایم؛

 

       یکی را علم ظاهر بود حاصل                      نشانی داد از خشکی ساحل              

                                                                                                                           

    غرض این که شأن نفس انسانی این است که از عقل هیولانی به عقل بالفعل رسد و عقل مستفاد گردد و با عقل فعال بپیوندد؛ و هیچ در این شأنیت نفس دو دلی ندارد بلکه تسلیم است وبدان تصدیق دارد و می بین که خود هرچه از قوت به فعل می رسد قدرت وسلطان وی بیشتر می شود ونور بینش وی فزونی می گیرد و از تاریکی نادانی رهایی می یابد، و هر چه داناتر می شود استعداد وآمادگی وی برای معارف بالاتر قویتر می گردد و گنجایش وی برای گرد آوردن حقایق دیگر بیشتر می شود، و از این معنی پی می بریم که گوهر نفس ناطقه از نشأة دیگری و ماورای عالم طبیعت ومادّه است. و نیز پی می بریم که مخرج او از قوه به فعل، که مفید و علت اوست، وجودش اتمّ از وجود اوست، چه علت اوست، و علاوه بر این که وجودش اتم از اوست مفارق است یعنی عقل بالفعل است ، چه تأثیر صورت جسمانیه بدون وضع و محاذات صورت نمی گیرد و سبب وجود مفارق دیگر یعنی نفوس انسانیه نمی گردد.[3]  

   

 

                                            ****

 کلمات کلیدی: تجرد نفس/ مراتب نفس/ روحهای انسان/ معنای تجرد عقلی

 



[1] : دروس معرفت نفس/ ص 409.

: [2] دروس معرفت نفس/ ص 410.

[3] : دروس معرفت نفس/ ص 413.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین شریفی کندری ( دوشنبه 89/3/31 :: ساعت 10:10 صبح )
»» اقسام نفس و تجرد آن

می رسد. لذا فرموده اند که در انسان نفوس نباتی وحیوانی وانسانی است. وهر شخص انسان دارای این سه نفس است،

   دراین قسمت استاد حسن زاده به اقسام روحها که یک انسان می تواند دارا باشد اشاره می کند. چه بسیار که از نفس تعبیر به روح شده وفرموده اند که انسان دارای سه روح است بلکه از قلمِ اعلای بزرگان دانش وپیشوایان کاروان بینش صادر شده است که در برخی انسانها چهار روح است ودر برخی دیگر پنج روح است. امّا مراد این نیست که ارواح هر یک به طور مستقل و جداگانه در انسان قرار دارند، زیرا چنانکه در دروس پیش دانسته شد هر فرد انسان را یک شخص ویک هویّت است وهیچ کس دو کس نیست و همه ی اثار وجودی هر کسی در همه مراحل ومنازل بلکه در همه عوالم به یک شخص اسناد داده می شود؛ بلکه مراد این است که صورت طبیعیّه نطفه واجد نیرویی است که آن نیرو از نباتی به حیوانی واز حیوانی به انسانی ارتقا می یابد ومحال است که مثلا تا واجد کمال نباتی نشده باشد نفس حیوانی بیابد ویا تا دارای نفس حیوانی نشده به سر منزل نفس انسانی برسد ودر این منزل هم تا مراحل ابتدایی را طی نکرده به مقامات عالی قدم گذارد. باز به این معنی نفس انسانی ، که متصرف بدن است، در عین حال که صورت طبیعیه را، که به منزلت صورت معدنیّه است ،دارست صورت حیوانی را هم داراست و صورت انسانی را هم داراست واین یک روح سه روح یا چهار روح یا پنج روح است. آنکه دارای پنج روح است انسان عجیبی است.[1]

تجرد مراتب نفس

   علامه حسن زاده درکتاب عیون مسائل النفس درباره ی تجرد مراتب نفس می فرماید:

 اما تجرد نفس مراتبی دارد. نخست باید دانست که از دیدگاه بسیاری از حکمای اسلامی نفس حیوان نیز مجرد است ،امّا تجرد نفس حیوانی تام نیست. حیوان از قوه خیال برخوردار است و ذات خود را به صورت جزئی درک می کند. تخیل امر مادی نیست بلکه متعلق به عالمی است بین عالم ماده وعالم مفارقات و از همین جهت تجردش ناقص است پس چون نفس حیوانی از تخیل برخوردار است مجرد است، اما چون ادراک کلی ندارد وفاقد نفس ناطقه است تجردش تام نیست.[2]

     نفس انسان نیز به جهت واجد بودن قوه خیال دارای تجرد خیالی و برزخی است، اما مراتب برتر تجرد را نیز دارد. نفس انسان ادراک کلیات می کند و از این رو تجرد تام عقلی دارد.

 از نظر استاد حسن زاده برترین دلیل بر تجرد تام عقلی نفس انسانی این است که نفس انسانی وعاء علم است .[3]

   

معنای تجرد عقلی

    فراتر از این ، نفس انسانی داری تجرد اتم فوق عقلی است. معنای تجرد فوق عقلی این است که برای کمال نفس انسانی حد یقفی وجود ندارد و نقطه پایانی برای سیر کما ل نفس انسان نمی توان تصور کرد. از این رو که انسان کامل ظل حق است احکام وجود و وحدت بر او غالب است و وحدتش نه وحدت عددی بلکه وحدت حقه حقیقیه ظلیه است.[4]

    معنای "فوق تجرد" این است که (نفس ناطقه انسانی در یک حد ثابت نیست و وجودش حد یقف ندارد وانسان به همین خصوصیت ذاتش از سایر موجودات ممتاز است و به حسب ذاتش اجلّ است از این که اضافه تدبیری به بدن باشد یا کمال بدن باشد ... معنی "فوق تجرد" این است که نفس علاوه بر این که مجرد از ماده است از ماهیت نیز مجرد است. بلکه فوق این تجرد هم هست، که در یک حد ثابت نیست).[5]

     بدینسان می توان گفت که نفس انسان دارای تجرد خیالی، عقلی و فوق عقلی است، چنانکه دارای ادراک خیالی، عقلی و فوق عقلی یا کشفی است. پس انسان متعلق به یک نشاه از وجود نیست بلکه نشاه های چهارگانه دارد. به تعبیر استاد حسن زاده انسان موجودی طبیعی، مثالی، عقلی والهی است. نشاه طبیعی او در خانه و بازار و بهرحال در عالم مادی است. به حسب وجود مثالی خود با ارواح و اشباح برزخی محشور است. به اعتبار عالم عقلی خود با حقایق عقلی سر وکار دارد و به حسب اصل الهی خود در " مقعد صدق عند ملیک مقتدر " حضور دارد. سعادت انسان عبور او از این مرحله ورسیدن به مقام تجرد و بی نیازی از بدن و نیل به فوق تجرد است.[6]  

 چون نفس انسان مجرد است محکوم به احکام عالم طبیعت نیست وبا زوال و فساد بدن عنصری زایل و فاسد نمی شود. به عبارت دیگر، هر چند نفس انسان ازلی نیست اما چون حقیقتی بسیط ونوری است هلاک ونابودی در آن راه ندارد به بقاء فاعلش باقی و ابدی است.

     نفس چون مجرد است عالم است. علم نفس به خود حضوری است و علمش به اشیاء خارج از طریق صور علمی است، اما علم نفس به خود صور علمی بیواسطه و حضوری است. صور علمی از جهت حکایتشان از اشیاء خارجی حصولی و ذهنی اند. پس علم حصولی همان علم حضوری محاکی است و علم حضوری چون عین معلوم است محاکی نیست. می توان گفت که علم نفس مطلقا حضوری است.

    حواس ظاهری و باطنی راه هایی اند که نفس از طریق انها در خواب و بیداری از حقایق ملک و ملکوت آگاه می گردد. حواس ظاهری برای درک عالم طبیعت است و به فوق این عالم راه ندارد اما در قبال حواس ظاهری حواس باطنی هم هست که نفس با آنها عوالم دیگر را درک می کند. در میان حواس ظاهری حس لامسه بیشترین انغمار را در طبیعت دارد و پس از آن دو حس شامه و ذائقه اند. حس بینائی و بیش از آن حس شنوائی بیشتر به عالم تجرد نزدیکند. حواس باطنی عبارتند از حس مشترک، خیال، حافظه، واهمه و مفکره.[7]  

   دانسته شد که نفس طبیعی نگاهدارنده و حفظ کننده است که اجزاء متفرق نشود ومتلاشی نگردد، نفس نباتی رویاننده ونمو دهنده است، نفس حیوانی حرکت دهنده ی به اراده است، نفس ناطقه انسانی مدرک عقلیات است وجامع کمالات ماقبل خود است ودر حقیقت یک نفس است که دارای همه این کمالات است ویک تشخص و هویت است که اورا در هر مرتبه ومقامی نامی است، واستکمالات او را به سبب مراتبش تشبیه کرده اند به حرارتی که در ذغال از آتش مشتعل مجاورش حادث می شود سپس ان حرارت به تجمّروتشعل و تنور اشتداد می یابد و به مقام تجرد می رسد. ولی استعداد فطری او این است که به هر مقامی برسد برای مقام عالیتر آمادگی پیدا می نماید وهیچ گاه او را مقام معلومی که در آن حد ومقام وقوف کند نیست.[8] ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین شریفی کندری ( دوشنبه 89/3/31 :: ساعت 10:8 صبح )


»» اقسام نفس و تجرد آن

                             بـــــــــــــسم الله الرحمن الرحیم

                     

   الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد واله الطاهرین اما بعد:

علامه حسن زاده در کتاب دروس معرفت نفس درس صد و یکم در اثبات مجرد بودن نفس و اینکه نفس انسانی حدوثا جسمانی وبقائا روحانی است می فرماید:

   طفره مطلقا چه در حسیات وچه در عقلیات باطل است ونفس انسانی حدوثا جسمانی است وبقائا روحانی .یعنی در ماده منی قوه ای منطبع است که متدّرجاً اشتداد وجودی می یابد و موجودی می گردد که امتداد وجودی او از زمین مادّه و جسمانیت تا آسمانِ روح و عقلیات  می گردد که هم نفس است که مدبّر بدن ومتصرف آن است و هم عقل است که کار را مفارق را می کند: و در دروس اتیه مبرهن می گردد که این نیرو متکوّن در مادّه به حسب ارتقا واعتلای وجودش به جایی می رسد که می توان در عین حال که تعّلق و تصرف به بدن دارد تصرف در ماده کاینات کند و جهان به منزلت بدن او گردد که تکوینّیات مثل اعضا و جوارح او در تحت اطاعت اومسخّر فرمانش باشند.[1]

 

 صور وارده بر ماده ی منی           

   اولین صورتی که به ماده منی تعلق می گیرد صورت طبیعیه است که مقوّم او وحافظ  مزاج اوست. این صورت طبیعیه مانند صورت معدنیّه است که عامل حفظ جسم معدنی است .   سپس رو به تکامل می نهد و همچون نباتی رشد نباتی می نماید که لا جرم دارای نفس نباتی خواهد بود؛ وبتدریج حیوانی که مبدأ حس و حرکت است بدو تعلق می گردد و پس ار آن به نفس ناطقه انسانی که مبدأ افعال انسانی است از آن حیث که انسان است ، چون تعقل وتفکر،



[1] :دروس معرفت نفس / ص 404.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین شریفی کندری ( دوشنبه 89/3/31 :: ساعت 10:3 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

رفع شبهه از طول عمر امام زمان
قصه مادر و بچه ها
شیطان پرستی
شیطان پرستی
کلمات کوتاه اما پر معنا
کلمات کوتاه اما پر معنا
حجامت یادتون نره
معجزات قرآن 2
معجزات قرآن 1
دعا جهت افزایش روزی
[عناوین آرشیوشده]